سراي بي دل

ستاره میشم توی کهکشونها

https://www.instagram.com/habib.ojari


یه روز میرم تا اوج آسمونها

ستاره میشم توی کهکشونها

یا روی بیلبورد میره عکس و اسمم

یا گم میشم میون بی نشونها

.

حبیب اوجاری

1395.1.27

یکی با ریش یکی بی ریش پسنده !

یکی با ریش یکی بی ریش پسنده

یکی شمرون یکی تجریش پسنده

یکی قدی بلند و جسه لاغر

یکی گرد و توپول چون میش پسنده

یکی زبر و زرنگ و چست و چالاک

یکی ساده ! مثه آبجیش پسنده

یکی میده خواک و رفت و آمد

یکی حتی لباس ؛ از خویش پسنده

یکی مزدش شده روی توافق

یکی بسته قرار و ؛ پیش پسنده

من اما زین همه ؛ در حد امکان

پسندم هر که او درویش پسنده

.

حبیب اوجاری

1396.6.14

من ، آن برگ ارکیدم


اعتراف میکنم که تا قبل از بازی در این سکانس از مردن و قبر و حرف و حدیثاش می ترسیدم
اما اون شب زمستونی سرد وقتی مردن و خاکسپاری و
دوره شدن قبرم توسط مردم برام بازسازی شد واقعا ترسم ریخت .
یادش بخیر... سریال خواب زده

.


شبی چون مردگان در گور ِ خود خفتیدم و دیدم

شدم بذری به خاک اندر ، شکوفا شد دلم ، چیدم

هزاران دیده را حیران به قبر و ، جسم من در آن

نمیدانم شفق کِی شد؟ که من تنها فلق دیدم

وزیدن کرده این دنیا به روح من چو گردبادی

بِوَز تا میتوانی نامروّت ! فکر نکن بیدم

خوش آن روزی که گورم را ، کُنند آماده و احیا

رود روحم زتن روزی و من ، تن را به آن میدم

چو دستان فروغم من ! چو در خاکی شوم اندر

شوم آخر شکوفا ، سبز ، من ، آن برگ ارکیدم

.

حبیب اوجاری


۱۳۹۸.۶.۲۸

آهنگ تنهایی

زدم آهنگ تنهایی ولیکن

چراغت را به خاموشی سپردی

ندیدی صد تمنا از نگاهم

دل بیچاره را اما تو بردی

سخن ها بر زبان جاری نمیشد

تو خوی دلبری را از که بردی؟

شدم خاکستر از غم ؛ آخر کار

تو حتی مشتی از آن را نبردی .....
.

حبیب اوجاری

1403.12.25

نیاورون یه دونه خونه داشتم !


تو خواب دیدم نیاورون یه دونه خونه داشتم

تو باغچه هاش هزار تا گل ؛ مریم و پونه کاشتم

نگار من می خواست که من اینها رو داشته باشم

من ولی تنها توی خواب ! براش اینا رو داشتم

هیچی دیگه ... مامله کنسل شد و رفت پی ِ درس

منم یه سر خورده شدم ... کاشکی دوسش نداشتم

طفلی دلم چه میکنه ؟ چه میکشه؟ یا کجاست؟

حواس ِ پرت همینه خوب ! کاش نگهش میداشتم

.

حبیب اوچاری

1403.11.27

یلدای من


مهمان تو بودن ؛ شب عید است و شادی

یلدای من ! منت بر این چشم ها نهادی

در پیش تو بودن ؛ شود بودن به فردوس

با بودنت ؛ عمری به من منت نهادی

.

حبیب اوجاری

1403.9.29

از این مزاحم های بنگاهی چه بیزارم !

از این مزاحم های بنگاهی چه بیزارم

بیست روزیه ظهرا نمیخوابم ؛ و بیدارم

اصلا براشون که مهم نیست زندگی ِ من؟

یا اینکه شاید خونه نیستم ؛ کار هم دارم !

همچون مسلسل پشت هم بازدید می آیند

فکر میکنند درواقع من چون سیبل ِ تیربارم !

بیچاره هر چی مستاجر هستش در این ایران

هستن اسیر ِ حالت زاری که من دارم

هم غم خورم از بهر خود هم از بر ِ آنها

از این همه تشویش و غم چند روزه بیمارم

یارب سبب سازی بکن بر این سر ِ پر شور

یکتا همایی ؛ تا بیاید بهر ِ دیدارم

حبیب اوجاری

1403.2.19

لعنت به هر چی فاصلست ؛ میون دارا و ندار

خیلی بده تکراری شی ؛ یواش یواش بری کنار

سیبو با پوست گاز بزنه ؛ میلی نباشه با خیار

دیر میاد و زود میخوابه ؛ حوصلتو هیچ نداره

خسته بشه زودی ازت ؛ اوق بزنه عین ویار

.

حرف دلو تا که بگی عقیده ها عوض میشه

زیادامون کم میشه و دریاهامون میشه شیار

روزای اول سه چهار ساعته چت بود خیلی کم

حالا ولی بهونه هست ؛ خستگیای بی شمار

.

با دیگران حرف میزنه با تلفن تا نیمه شب

تا من گلایه میکنم ؛ حساسه و میشه خمار

کم میگم و کم میام و مزاحمت نمیشم و

وقتی که کاری نداری ؛ تشریفتو خودت بیار

.

40تا برات پست دادم و 4تا ازون ها ندیدی !

باشه و بعدا می بینم ... ای بابا !!! این همه نزار !!

صد منی غازن همشون ؛ فقط میگم که یادتم

بی ارزشن ؛ خووب میدونم ؛ هیچی بهونه هم نیار

.

طفل دلم ؛ بنده خدا شباهتش توو میوه ها

انگور و موز نشد ولی ؛ همه چلوندن چو انار

سکوت همیشه مرهم و چاره ی درد بی کسیست

ساکت می مونم پس از این ؛ نمیزنم صد تا هوار

.

تو قصه هاست این همه عشق میون شازده و گدا

خدا توو قصه ی منم ؛ جادوگری برام بیار ! ( سیندرلا )

تهی بودش دستای من دستامو هیچکس نگرفت

لعنت به هر چی فاصلست ؛ میون دارا و ندار

.

حبیب اوجاری


1403.2.15

حالی نمانده تا که من شعری نویسم

حالی نمانده تا که من شعری نویسم

از این پریشان حالیا ؛ با چی نویسم؟

از درد ریه ؟ یا که از درد اجاره؟

از این همه زالو ؛ به جان خود نویسم

شعر گفتن و شاعر شدن آرامشی خواهد

وقتی که در دام بلایم ؛ چوون نویسم؟

یک روز این قایق به ساحل میرسد باز

شاید که چون ایمن شدم ؛ ایمن نویسم

رنجبده دل از هر چه می بیند به دنیا

دیگر ؛ مگر از رنجش ِ این دل نویسم

تنها رمق در این نفس های کم و بیش

هستی تو ؛ پس حالا فقط از تو نویسم

.

حبیب اوجاری

1403.2.10

کاشکی میشد منم فقط بد بودم 

کاشکی میشد منم فقط بد بودم

طوطی نبودم ؛ مثه یک دد بودم

گوش دلم پر شده از درد دل

کاشکی بحای مرد خوب ؛ بد بودم !

حبیب اوجاری

1403.2.10

شدم جاری ! لقب اوجاری ام ده


میگن اگر صخره در مسیر رود نبود ، رود هیچ آوازی از خود سر نمی داد
پس به یاد داشته باشیم زندگی با سختی هایش زیباست!
.
به صدها صخره خورد مغز سر من

و هم آوای رود ؛ چشم تر من

ندیدم چهره ی زیبا ز هستی

دریغا لنگ شده پای خر من

نشستم تا غروب دور از نگار و

شده خشکیده چشمها بر در ِ من

بشینم منتظر ؛ شاید بیایی

تو ای یار ِ گریزان ؛ از بر ِ من

چنین آوای غمگین ؛ به نباشد

که بیرون آید از شور و شر ِ من

شدم جاری ! لقب اوجاری ام ده

ز این اشک روان ؛ ای ساغر من

.

حبیب اوجاری

1403.2.4

نه از زلف سیاهم هست نشونه

نه از زلف سیاهم هست نشونه

نه این پیر ِ ز پا افتاده اونه

قد ِ سروم به پای غم خمید و

نه از تیرش نشان ؛ نی از کمونه

حبیب اوجاری

1402.11.2

بیا بد بینی و غم بی خیالش

بیا بد بینی و غم بی خیالش !

که کی با قصد می رنجونه یارش؟؟

یکی میگه سه ؛ اون یک دیده چارو

و این برحسب باور گشته حالش

تو میدونی تموم ِ سرگذشتم

چه بودم در قدیم ؛ اکنون چه هستم

ز تنهایی و با یاد گذشته

کنون تنها ؛ کنار تو نشستم

بمیرم گر بخواهم رنج یارم

اگر چه گل نی ام ؛ نیستم چو خارم

نمیخواهم دلی رنجیده باشد

ز حرفی یا ز رفتاری که دارم

تو که در جای خود ؛ بس پر بهایی

به قاب خالی من چون طلایی

کمی دیر امدم ؛ رفتی تو اکنون

ولی هستم به یادت ؛ هر کجایی

خلاصه کل این هایی که گفتم

برای شادی یار است و باقی

به شعرای دگر باید نوشتن

ز امید و تمنا های واهی

حبیب اوجاری

1402.10.30

کاشکی یکی پرم میداد از قفس 

کاشکی یکی پرم میداد از قفس

تا بلکه بازم بکشم من نفس

سخته یه عمر آرزو داشتن به دل

یا که دمادم کنه این دل هوس

حبیب اوجاری

1402.10.28

درودت گویم و میدم سلامت

درودت گویم و میدم سلامت

ز سِّر عشق بشنو این پیامت

اگر باشی کنارم در شب و روز

بهشت برپا شود ؛ گردد قیامت

حبیب اوجاری

1402.10.24

همه درها به روم بسته

همه درها به روم بسته

خودت دربی به روم وا کن

ندارم طاقت موندن

بیا ، جایم تقلا کن

حبیب اوجاری

1402.9.26

زیرخاکی 4

یه زیر ِ خاکی ؛ کهنه ؛ درد کشیدم

کلی دویدم ؛ به چهار رسیدم

گشتم و از عواملش سر به سر

تا آخرش ؛ دوستی قدیمی دیدم

حبیب اوجاری

1402.9.25

از اولش جون به تنم زیاد بود



از اولش جون به تنم زیاد بود

علاقه هام کم ؛ روو به ازدیاد بود

عاقبت ِ کارو ندیده بودم

لذتم عشق و ؛ سرعت زیاد بود

سوار ِ مورچه می شدم ؛ می دوید

هر چی سرم می خواست بیاد ؛ بیاد بود

چند دفعه تا پرتگاه ِ هستی رفتم

باز نگهم داشت ! نقشه هاش زیاد بود

نه ضد یخ میخواست و هم ؛ نه پارکینگ

بنزین و روغن نمی چکیدش ؛ جیلینگ

سالاری بود واسه خودش اون روزا

یه زنگ روو فرمونش ؛ میزد زینگ و زینگ

انگاری موش دیگه نداشت خدا جون

من یکی بودم ؛ تست اون زیاد بود

خدا رو شکر تا الانش که موندم

لطف خداست ؛ به گردنم زیاد بود

حبیب اوجاری

1402.10.14

ای کاش کسی به دل بمانَد ؛ نرود


ای کاش کسی به دل بمانَد ؛ نرود

سرمایه ی این عمر به تباهی نرود

درب دل من بروی عشق باشد باز

ای کاش اگر شود به دل ؛ او نرود ...

حبیب اوجاری

1402.10.17

دارم میشم بازیگر عزیزی

ساده گرفتم بازی رو من ، ایزی

فردینی گشتم که می کوبه دیزی

هرجا می رفتم یا نبود جای من

یا که میگفتن چاقی ؛ یا که ریزی

خشم می اومد جلوی چشمای من

تا که بگیرم توی دستام تیزی

شکر خدا به آرزوم رسیدم

دارم میشم بازیگر عزیزی

حبیب اوجاری

1396.6.1